تبلیغات
<-Text3->
تاریخ : چهار شنبه 12 تير 1392
نویسنده : sajjad

 

 

 

خانم فائقه آتشين"گوگوش"در 18 بهمن 1331شمسي مطابق با 7 فوريه 1951 ميلادي (و به نقلي ديگر در سال 1328شمسي) در خيابان سرچشمه در جنوب تهران متولد شد.

 برخي نوشته اند كه پدر او صابر و مادرش فائزه از آذربايجاني هايي بودند كه از شوروي سابق مهاجرت كرده بودند اما برخي مي گويند پدر او اهل سراب تبريز بود كه به تهران آمد و ساكن شد.

"گوگوش" كلمه اي است ارمني و نام مرد است مي گويند وقتي گوگوش خيلي كوچك بود يك خانواده ارمني همسايه آنها بودند كه پسري به نام گوگوش داشتند .خانم آتشين ،"گوگوش" از اين نام خوشش آمد و به عنوان نام هنري خود انتخاب كرد.

پدر وي هنرمند و آكروبات بود و در تماشاخانه ها به حركات آكروباتيك مي پر داخت كه در آن روزگار بسيار پرطرفدار بود و مردم از برنامه هاي او استقبال مي كردند گوگوش خردسال نيز گاهي به پدر كمك مي كرد و از اين رو در دو سه سالگي روي صحنه رفتن را تجربه كرد.پدر گوگوش او را به هنر موسيقي و اجرا تشويق مي كردآثار نبوغ و استعداد در همان كودكي در گوگوش هويدا بود و همه را به تحسين وا مي داشت.گوگوش از دوران خردسالي در راديو و تلويزيون هنرمندي مي كرد.

ترانه هايي كه با صداي كودكانه و سيماي معصوم و زيبايش در برنامه هاي راديو و تلويزيون مي خواند بسيار دلنشين و پر طرفدار بود .

زمان سپري شد و دوران نوجواني و جواني وي فرا رسيد .او دختر زيبایی بود و استعداد و نبوغ او در موسيقي و هنر با سالها تمرين و تجربه عجين شد و گوگوش را به يكي از محبوبترين خوانندگان تاريخ موسيقي ايران تبديل كرد و حتي اين شهرت و محبوبيت از ايران نيز پا فراتر گذاشت و در سر تاسر جهان به خصوص تاجيكستان نيز كشيده شد .برخي او را "شاه ماهي موسيقي ايران " ناميده اند.

زندگي كمتر هنرمندي در تاريخ موسيقي ايران اين چنين افتخار آميز اما پر فراز و نشيب بوده است

 وي براي اولين بار با بهروز وثوقي بازيگر معروف و بار ديگر با مسعود كيميايي كارگردان مشهور ايراني ازدواج كرد و همچنين مادر خواننده جوان "كامبيز"است.گوگوش علاوه بر خوانندگي بازيگر توانايي بود ودر فيلمهاي مشهوري چون

بيم و اميد

گدايان تهران

ستاره هفت آسمون

سه ديوانه

پنجره

بي تا

ممل امريكايي

شب غريبان

همسفر

ماه عسل

نازنين

امشب اشكي مي ريزد

هنرمندي كرد.

 خوانندگي گوگوش دچار وقفه شد و در سال 1379 او دوباره در كانادا خوانندگي كرد.

هنوز بخش مهمي از زندگي هنري گوگوش ناگفته باقي مانده و آن سبك و نقش او در موسيقي و خوانندگي است و تاثيري كه بردلها گذاشت.

 آقاي محمود خوشنام كارشناس موسيقي در اين مورد مي گويد: " گوگوش به يقين چهره ي استثنائي موسيقي پاپ ايران است. او تنها صداي خوش ندارد. دريافت شعر و آهنگ و تفسير سازگار آن ها از مهارت هاي ويژه ي او است. به جرات مي توان گفت كه در طي 40 سالي كه از حضور او بر صحنه ي مو سيقي پاپ ايران مي گذرد همتاي همسنگي پيدا نكرده است. آن ها نيز كه از او تقليد كرده اند در همان حد مقلد باقي مانده اند!"

مرحوم محي الدين عالم پور نويسنده كتاب "روزگار تلخ و شيرين گوگوش" (شرح زندگي هنري و شخصي گوگوش ) و كسي كه در دوران وقفه خوانندگي گوگوش از تاجيكستان به ايران امد و درباره زندگي اش با او مصاحبه كرد:

 "گوگوش خدمتش را در راه هنر انجام داد خيلي صادقانه از ته دل و صميمانه و بدون ريا.او مكتب هنري ويژه خود را ايجاد كرد تكميل نمود زيرا از سه سالگي روي صحنه بود آواز خواند نقش آفريد و روح مردم را با صداي دلنشينش نوازش داد و به دل و ديده مردم نشست.سعادت خودش وبهترين سالهاي زندگي اش را براي هنر قرباني كردو به قله مقصود رسيد بلي رسيد و اكنون بايد در اين قله پيروزي جاودان بماند"

 

گوگوش به نقل از فائقه آتشين !!

 

 

 

پدرم صد در صد در زندگي من تاثير مستقيم گذاشت. او بود که تصميم گرفت دختر سه سالشو بذاره روي صحنه و به عنوان پارتنر آکروبات بازي خودش انتخاب کنه قبل از اينکه روي صحنه منو بذاره آواز بخونم. پدرم آکروبات مي کرد و از روي بند راه مي رفت و بند بازي مي کرد و قبل از آوازخوني از من به عنوان پارتنر استفاده مي کرد. يعني به اين صورت که وقتي روي بند راه مي رفت دو تا صندلي را پايه هاشو روي هم مي گذاشت و من را روي صندلي دوم مي نشوند و صندلي اول راروي چونه اش مي گذاشت واز روي بند راه مي رفت. اين آکروباسي يه جا منو متوقف کرد يعني صندلي از روي چونه اش ليز خورد و منووسط زمين و هوا از پشت سر با مو هام گرفت. ولي وقتي متوجه شد که من ترانه خواننده ها را يک بار که مي خونم دفعه دوم مي تونم از حفظ بخونم اين استعداد را در من ديد که مي تونم صداي خواننده ها را تقليد کنم.اين ترانه را از خانم پوران که اون زمان به اسم بانو ناشناس مي خوند اجرا مي کردم. يک ترانه از خانم دلکش اجرامي کردم به نام رعنا جان، يک ترانه از خانم مرضيه مي خوندم يکي از مصطفي پايان مي خوندم...کوچکتر از اون بودم که احساس بکنم که روي صحنه دارم برنامه اجرا مي کنم يا جلو جمعيت هستم. فقط پدرم گولم مي زد که برات عروسک مي خرم اگه بري بخوني. به همين دليل صحنه برام وقتي بزرگتر شدم عادي شد. روي صحنه احساس مي کردم تو خونمونم و جمعيت احساس امنيت به من مي داد. هر چي تعداد جمعيت بيشتر مي شد حس مي کردم کار بهتر ي مي کنم. از سنين اول دبستان که همون هفت سالگي باشه يواش يواش توام با آزار و رنج شد. چون زندگي خانوادگي و خصوصيم زندگي يک بچه با اون موقعيت نبود. نمی خوام بشکافم اون ماجرا ها رو اما به دلیل داشتن زن پدر، نداشتن فرصت کافی برای درس خوندن و اجرای مداوم برنامه فشار بهم زیاد می آورد. چون هم نان آور خونه بودم هم باید درس می خوندم هم نمی تونستم بچگی کنم. اما این فشار ها روزبه روز منو آبدیده تر می کرد. فکر می کردم روی صحنه کارمو بهتر ادامه بدم. شاید رنج اون زمانها و اذیت و آزاری که شدم میوه شو بعد ها بهم داد.آهنگ های اولیه که خودم شروع کردم به خوندن فکر می کنم مربوط به سال1345 یا 46 شاید هم 44 باشه. چون سال1344 ترانه ای از حسن شماعی زاده خوندم که هیچوقت به صورت صفحه و نوار به بازار نیومد ولی فکر می کنم توی رادیو اجرا کردم. اما

 

اولین ترانه ای که رسما به نام خودم اجرا کردم و به صورت صفحه به بازار اومد ترانه قصه ی وفا بود از هنرمند قدیمی و عزیزمون پرویز مقصدی که خیلی هم با استقبال روبرو شد و اون ترانه فروش فوق العاده داشت در زمون خودش. هیچ وقت فکر نمی کردم که در دوران تین ایجری گوگوشی خواهم شد که فردا مردم ازش تصویری دارن اما اینو می دونستم که روی صحنه کارمو بلدم. این رو مطمئن بودم و نمونش رو اون موقع توی ایرونی نمی دیدم. تنها کسی را که می تونستم با خودم مقایسه بکنم با اون ذهن کودکانه ام مایکل جکسون بود که از من کوچکتر بود و اولین سفری که به آمریکا داشتم صفحاتشو تهیه کردم و جالب بود برام که بچه ای مثل خودم از کودکی کار موسیقی می کنه و کارشو بلده. اما یک دوره ای هست که فکر می کنم کارهائی که اجرا کردم کارهای بسیار زیبائی بود. آهنگسازانی که با هاشون کار کردم اولینش واروژان بود و بعد به طور قطع حسن شماعی زاده است. ترانه سراهائی هم که باشون کار کردم و ترانه هاشون واقعا زیبا و به یاد موندنی هستند : ایرج جنتی عطائی، شهیار قنبری و اردلان سرفراز. برگشتن من در سال 1979 به ایران بود. در عین حال فکر می کردم که چه کاری دیگه برا انجام دادن دارم؟! ولی وقتی شوق مردم رو توی خیابون می دیدم از طرفی این احساس بهم دست می داد که من تصمیم شخصی نمی تونم بگیرم . وضعیت من یک وضعیت شخصی و خصوصی نیست. گوگوش متعلق به پهنه ی هنره و دنیای موسیقی و جوابگو به مردم. صداشو دوست دارن، برنامه هاشو دوست دارن. اما از طرفی هم اون دوران به من یک افسردگی داده بود(انگزایتی). این افسردگی باعث شده بود که به طور کلی از کار کردن مایوس بشم. از پرداختن به موسیقی و تمرین مایوس بشم. اصلا قدرت کار نداشتم. اما این اواخر قبل از اومدن باید انصافا بگم که مسعود کیمیائی خیلی تشویقم می کرد که کار بکنم تو خونه. اما انگیزه ی کار کردن نداشتم. چون اگه می خواستم یه ترانه بسازم، نه آهنگساز داشتم، نه تنظیم کننده نه یه شعر . گیریم که همه ی این ها پیدا می شد، اجازه ی طبع نداشتم که به من وقت استودیو بدن. در نتیجه دیگه ول کرده بودم. اما وقتی به من پیشنهاد شد که برای اجرای کنسرت به خارج از ایران بیام، در واقع بیشتر به خاطر دیدن پسرم و نوه ام این کار را قبول کردم ولی وقتی در کوران اجرای کنسرت قرار گرفتم دیگه اون سیل منو برد و تا جائی برد که الساعه در خدمت شما هستم. احساسی که اون لحظه ای که سوار هواپیما شدم و از فرودگاه مهرآباد به طرف تورونتو در پرواز بودم احساسیه که شاید نشه با کلام گفت! باور نمی کنید، اما هر لحظه فکر می کردم هواپیما را دومشو می گیرن و دوباره می شونن. یعنی مث کارتون بود برام! تا زمانی که هوا پیما از روی باند تیک آپ نکرده بود،دلشوره داشتم برای ماجراهایی که قرار برام اتفاق بیفته ...

 

تو از شهر غريبه بي نشوني اومدي
تو با اسب سفيد مهربوني اومدي
تو از دشتاي دور و جاده هاي پر غبار
براي هم صدايي هم زبوني اومدي
تو از راه ميرسي پر از گرد و غبار
تموم انتظار مياد همرات بهار
چه خوبه ديدنت




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
دست به دست من بده پا به پای من بیا نگو امروز مال ما بگو فردا رو می خوام به لطف خدا فردا از آن ماست...